حدود یک سال قبل مردی افغانستانی که سرایدار یک خانه ویلایی در ملارد بود به طرز مرموزی ناپدید شد. پس از مدتی سحر همسر ۱۷ ساله وی و دختر کوچکش نیز خانه ویلایی را ترک کردند.
در ادامه رسیدگی به این پرونده و در حالی که همسر اول این مرد پیگیر ماجرای ناپدید شدن همسرش بود و هوویش را در این ماجرا مقصر می دانست چند ماه بعد مأموران پلیس موفق به شناسایی محل زندگی سحر در تهران شدند و او را که همراه دختر کوچکش و مردی به نام سعید در یک خانه زندگی می کرد به اداره آگاهی منتقل کردند.
در حالی که سحر مدعی بود خبری از شوهرش ندارد، اما در ادامه بازجویی های پلیسی لب به اعتراف گشود و به قتل شوهرش با همدستی سعید اعتراف کرد. او در تشریح این ماجرا گفت: من ۱۷ سال دارم. وقتی مادرم مرا باردار بود به اتهام خرید و فروش مواد مخدر و اعتیاد به زندان افتاد و من در زندان به دنیا آمدم. وقتی بزرگ تر شدم مرا به خاله ام سپردند، اما در خانه او خیلی آزار دیدم و تحقیر شدم. بعد از اینکه مادرم آزاد شد از محل زندگی مان در استان گلستان به تهران آمدیم.
۵ سال قبل وقتی ۱۲ ساله بودم پسر خاله ام که در یک کارگاه بلوک زنی کار می کرد یکی از همکارانش را به خانواده ما معرفی کرد. دلاور تبعه افغانستان و ۱۵ سال از من بزرگ تر بود. وقتی به خواستگاری ام آمد از آنجایی که مادرم اعتیاد داشت و به دلیل فقر مالی در ازای گرفتن هفت میلیون تومان مرا به عقد دلاور درآورد، در واقع او مرا فروخت.